بـر مـبناى توحيد خداوند و دورى او از صفت ناپسند ظلم در امر تكليف بندگان و كيفر و پاداش بـراى خداوند,اصل عدل را ثابت كرده و گفته است : خداى تعالى بندگانش را به كارهايى برتر از قدرت و توانشان مكلف نمى سازد .
شيعه همچنين نظريه جبر و تفويض را نفى كرده و گفته است : انسان در انجام كارها قدرت بر انتخاب واختيار دارد .
آنها ايمان دارند به اين كه اطاعت و معصيت از اخـتـيـارات انـسـان مـى بـاشـد و او آزاد است و در كارهايش مجبور نيست .
از اين رو در مقابل كارهايش مسؤول است و مجازات مى شود .
طايفه شيعه , اين نطريه خود را برمبناى آيه قرآن بنياد نهاده اند (وهديناه النجدين ).
((73))و نيز اين آيه : (انا هديناه السبيل اما شاكرا واما كفورا).
((74))امـام صـادق (ع ) ايـن مـوضـوع را در پـاسخ يكى از يارانش كه از او پرسيد: (آيا خداوند كارها را به بـنـدگـانـش تفويض كرده است ؟
روشن ساخته , فرمود: خدا بزرگوارتر از آن است كه امور را در بـسـت به بندگانش واگذار كند .
گفتم : پس بندگانش را بر گناهان مجبور ساخته است ؟
امام فـرمـود: خدا عادلتر از آن است كه بنده اش را بر انجام كارى مجبوركند و سپس او را در مقابل آن كار كيفر دهد.)
((75))بـر اسـاس اصل توحيد, ايمان به نبوت و پيامبران الهى امرى ضرور است زيرا (پيامبر, انسانى است كه بدون واسطه هيچ بشرى از جانب خدا خبر مى دهد).
((76))پيامبر كسى است كه امور رسالت و مـعـارف و آموزشهاى الهى رااز طريق وحى به وسيله فرشته وحى از مقام ربوبى مى گيرد, چنان كه گاهى به وسيله الهام يا در حالت خواب نيزوحى را دريافت مى كند.
پـيـامبران , برگزيدگان خداوند از ميان انسانها هستند كه خدا به فضل خود آنها را برگزيده , به ايـن دلـيل كه مى داندآنها شايسته تحمل بار رسالت مى باشند و آنان را از ارتكاب معاصى محفوظ داشته تا مقتداى بشريت باشند و باگفتار و كردارشان احكام و مبناى شرع انور را بيان كنند .
قرآن , تـاريـخ بـعـثـت انـبـيا را چنين ترسيم مى كند: (كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشرين ومنذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوافيه ...).
((77))يـكـى از اصول اساسى در انديشه اسلامى , اصل امامت است يعنى جانشينى نبوت و ادامه عمومى وظايف پيامبردر رهبرى جامعه و بيان احكام و پياده كردن قوانين و محافظت از آن .
در جاهاى ديگرى ازكتاب , راجع به اين موضوع كاملا بحث شده و نيازى به تكرار نيست .
(ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن باللّه و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين ...).
((78))(و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون )
((79))ايمان به آخرت و زندگى و حشر پس از مرگ و اعتقاد به روز حساب و پاداش اعمال , يكى از اركان اساسى ساختار اعتقاد اسلامى و مكتب تمام پيامبران است .
هـمـه مـسـلمانان بر عقيده به معاد جسمانى اتفاق دارند, جز اندكى از فلاسفه كه اعتقاد به معاد روحـانـى دارنـد,چنان كه تمام مسلمانان به عالم برزخ ايمان دارند .
عالم برزخ , عالمى است ميان مرگ و روز قيامت كه شامل سؤال قبر و عذاب و خوشيهاى آن مى شود.
بـزرگ انديشمندان اماميه , نظريه اين مذهب را در اين اصل اعتقادى چنين شرح داده اند: علا مه حـلـى , در حـالـى كه راجع به ايمان به معاد و پاداش و كيفر سراى ديگر بحث مى كند, مى گويد: (عـقـيده به معاد, اصل مهمى و اثبات آن از اركان دين مى باشد و به اجماع , منكر آن كافر به شمار مـى رود و هـر كس عقيده به معاد جسمانى و ثواب و عقاب واوضاع قيامت نداشته باشد, به اجماع مسلمانان كافر است )
((80))علامه مجلسى , نظريه دانشمندان اماميه را درباره زندگى برزخى اين طور نقل مى كند: (عذاب بـرزخ و ثواب درآن عالم , از چيزهايى است كه تمام جوامع اسلامى از گذشتگان و آيندگان بر آن اتـفـاق دارنـد و بيشترين اهل اديان به آن معتقدند و كسى از مسلمانان منكر آن نيست مگر تعداد اندكى كه مورد اعتنا نيستند و از تمام علماى گذشته وپيروانشان بر مخالفت با اين گروه اندك , اجـماع شده است و احاديثى كه از طريق عامه و خاصه مربوط به اصل معادذكر شده , تواتر معنوى دارد...)
((81))در ادامـه بحث از معاد و عالم آخرت , لازم است درباره موضوع شفاعت كه وابسته به عالم آخرت و حـسـاب و جـزا مى باشد نيز سخن بگوييم زيرا ما مى دانيم كه تمام مسلمانان همانطور كه به معاد جسمانى و عالم برزخ و كيفر و پاداش عقيده دارند, به شفاعت نيز ايمان نيز دارند, و پس از آن كه نصوص عديده اى از قرآن و سخنان رسول اكرم (ص ) شفاعت را اثبات كرد, به شفاعت پيامبر(ص ) و خـاندان وى وصالحان و شهيدان و مؤمنان , ايمان آوردند .
خداى تعالى مى فرمايد: (و لا يشفعون الا لمن ارتضى ...)
((82))(و لاتنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له ...)
((83))ابـوذر غـفـارى از پيامبر(ص ) روايت كرده است كه فرمود: (من از پروردگارم شفاعت امتم را در خـواست كردم , آن را به من عطا كرد و شفاعت من به خواست خداوند كسانى را شامل مى شود كه هيچ شريكى براى خدا قايل نباشند.)
((84))ابـوسـعـيد خدرى روايت كرده است كه پيامبر فرمود: (يك فرد از امتم براى گروههايى از مردم شـفـاعـت مـى كـند وهمه آنهابه شفاعت او وارد بهشت مى شوند و براى قبيله اى از مردم شفاعت مـى كـند, همه آنها نيز وارد بهشت مى شوند و گاهى از يك انسان و خانواده اش شفاعت مى كند و آنها هم به شفاعت او داخل بهشت مى شوند.)
((85))از امام صادق (ع ) نقل شده است : (هر كس سه چيز را منكر شود از شيعيان ما نيست : معراج , سؤال در قبر وشفاعت )
((86))شايان ذكر است كه ايمان به شفاعت به اين معنا نيست كه در انجام دادن و ترك اعمالى كه خدا از انسان خواسته ,كوتاهى شود.
قـاعـده كلى راجع به مزد اعمال , اين قول خداوند است : (و ان ليس للانسان الا ماسعى )
((87))و نـيـز (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره# و من يعمل مثقال ذرة شرا يره )
((88))جز اين كه خداوند با لـطـف و مـرحـمـتـش كـار را بـر بـندگانش سبك مى گيرد و به سبب قبولى شفاعت از برخى گناهانشان در مى گذرد چرا كه ايمان آنها و عبادتهايشان سبب مى شود كه از آنها شفاعت شود و گناهانشان مورد عفو قرار گيرد.
مـجموعه اى است از دستورها و قوانين الهى كه پيامبر اكرم , حضرت محمد(ص ) آنها رابراى نظام بخشيدن به زندگى انسانها و پياده كردنشان در تمام زمينه هاى حيات آورده است .
مرحوم شهيد صدر, كه از بزرگترين دانشمندان معاصر شيعه اماميه است , در تعريف حكم شرعى مى گويد: (دستور شرعى , قانونى است كه از سوى خداوند به منظور جـهـت دادن به زندگى انسان و منظم ساختن آن صادر مى شود.)
((90))نزد تمام ما روشن است كـه مـسـلـمـانان در زمان رسول خدا, احكام و قوانين را از خودش مى گرفتند و او از طرف خدا, رسـانـنـده احـكام بود و قوانين و دستورهاى قرآنى راكه نياز به توضيح داشت , براى مردم روشن مى ساخت .
قـرآن براى تمام انسانها بيان كرده است كه كتاب خدا (قرآن ) و سنت پيامبر بزرگوار او, دو منبع عـظيم قانونگذارى و تشريع احكام مى باشند .
به اين بيان (ثم جعلناك على شريعة من الامر فاتبعها ولاتـتـبـع اهـواء الـذين لايعلمون )
((91))وبه اين بيان : (وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهو).
((92))امـامـان اهـل بـيت و نيز كسانى كه در مسير آنها گام نهادند و گرايش فكرى آنان را برگزيدند, هـمـين را را پيمودند وتلاشهاى علمى و مبارزات فكرى و سياسى خود را براى حفظ كتاب خدا و سنت پيامبر بزرگوارش حضرت محمد(ص ) ادامه دادند.
امام باقر(ع ) درباره توضيح اين روش فرموده است : (خداى تبارك و تعالى هيچ چيزى را كه امت به آن نـيـازمـندندفرو گذار نكرده مگر اين كه آن را در كتابش آورده و براى پيامبرش بيان كرده و بـراى هـر چـيـزى حدى قرار داده ودليلى بر آن اقامه فرموده و براى هر كسى كه از اين محدوده تجاوز كند, كيفرى مقرر ساخته است )
((93))امام صادق (ع ) نيز در تاءكيد و تثبيت اين حقيقت به عنوان يك خط فكرى و قانونى در حضور ياران و شـاگـردانـش از قـول رسـول خدا(ص ) فرمود: (هر حقى داراى حقيقت است و هر كار درست , نورانى و روشن است .
پس آنچه رابا كتاب خدا موافق است بگيريد و آنچه را با آن مخالف است , رها كنيد.)
((94))بـار ديـگـر بـه مـنـظـور تاءكيد بيشتر درباره اين اصل فرموده است : (هر چيزى به كتاب و سنت برگشت داده مى شود,هر حديثى كه موافق كتاب نباشد, باطل است )
((95))هـمـچـنين امام جعفر صادق (ع ) در توضيح منابع احكام و فتوا كه امامان اهل بيت (ع ) در بحثها و پاسخها و بياناتشان به مردم ارائه مى دهند, فرموده است : (ما هر گاه سخنى بگوييم بر طبق قرآن و سنت مى گوييم ...)
((96))امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) آنگاه كه يكى از يارانش درباره منبع احكام و فتاوايى كه از آنان صادر مـى شـود, پـرسيد:(آيا همه چيز در كتاب خدا و سنت پيامبر يافت مى شود يا شما خود از آن سخن مى گوييد؟
فرمود: همه چيز دركتاب و سنت پيامبر وجود دارد.)
((97))بـهتر آن است كه از چگونگى رشد مكاتب فقهى و ريشه هاى تاريخى و عقيدتى آن و نيز از پيدايش مكتب اهل بيت و مشخصات آن , تعريفى مختصر و مفيد ارائه دهيم .
چـنان كه معلوم است , صحابه پيامبر(ص ) خود, صاحب انديشه سياسى و صادر كننده فتوا و آگاه به سنت و قرآن بودند و در اين امر بعضى با بعضى ديگر اختلاف داشتند تا جايى كه برخى از فقها و دانـشمندان علم اصول , جنبه علمى و فكرى آنان را مذهب صحابى ناميدند چنان كه سيره عملى هر يك را سنت صحابى گفتند.
شـاطبى در كتاب موافقات خود, گفته است : (سنت صحابى , سنتى است كه صحابى بر طبق آن عمل و به آن مراجعه مى كند...)
((98))ابـوحـنـيفه گفته است : (اگر مساءله اى را در كتاب خدا و سنت رسولش نيابم به گفتار صحابه رجـوع مـى كـنـم و در ايـن امـر قـول هـر كـدام را بـخـواهـم مـى گيرم و هر يك را نپسندم رد مى كنم )
((99))آمـدى حـنـبـلـى گـفـته است : (تمام مسلمانان اتفاق دارند بر اين كه مذهب صحابى در مسائل اجـتـهـادى بـر غيرخودش از مجتهدين صحابه حجيت ندارد, خواه آن غير, امام باشد يا حاكم و يا مـفـتى .
اما در حجيت داشتن آن برمجتهدينى كه از تابعين يا بعد از آنها باشند, اشاعره و معتزله و شافعى در يكى از دو قولش و احمد حنبل , بنا بر يكى از دو قولى كه از او نقل شده , و نيز كرخى , بر اين عقيده اند كه حجيت ندارد.. .
و قول حق , آن است كه بكلى و به هيچ نحو حجيت ندارد.)
((100))اما پيروان اهل بيت آنچه را كه از امام على (ع ) و اهل بيت او صادر شده از ميان تمام صحابه و تابعان و بـعـد از آنهابرگزيده و تنها همان را به عنوان حجتى كه اطاعتش واجب است معتبر دانسته اند زيرا نزد مسلمانان ثابت شده است كه پيامبر به اعلميت على از تمام صحابه و مرجعيت او در فتوا و بـيـان احكام , تصريح فرموده است .
روايت شده است كه پيامبر(ص ) وقتى اين آيه را تلاوت كرد: (و تعيها اذن و اعية )
((101))به على (ع ) نگاه كرد و فرمود: از پروردگارم خواسته ام كه اين گوش را گـوش تـو قـرار دهـد, عـلـى (ع ) گـفـت : (پـس هـيـچ چـيـز از رسـول خدا نشنيدم كه آن را فـرامـوش كـنـم )
((102))و مـثـل ايـن سـخـن رسـول خـدا كـه فـرمـود: (عـلـى بهترين داور شـمـاست )
((103))و نيز: (من شهر علمم و على دروازه آن است )
((104))و از آن حضرت روايت شـده است : (من در ميان شما دو شى ء گرانبها مى گذارم كه يكى ازديگرى بزرگتر است : كتاب خـدا (قرآن ) و عترت من (اهل بيتم ) پس بينديشيد كه چگونه درباره اين دو از من نيابت مى كنيد زيـرا اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى گردند تا در حوض بر من وارد شوند.) به اين طريق , مكتب شيعه اماميه , از جنبه هاى رهبرى و اعتقادى و علم احكام (فقه ) و حديث و تفسير و جز اينها, ادامه دهـنده مكتب على (ع )و اهل بيت (ع ) است .
موقعى كه اجتهاد متكى به راءى (گمان پردازى ) پيدا شـد و مـذاهـب فقهى از قبيل مذهب ابوحنيفه و مالك و شافعى و احمد (بن حنبل ) به وجود آمد, پـيـروان مـذهـب اهل بيت , التزام به فقه دو امام بزرگوار,امام محمد باقر و جعفر صادق (ع ) را كه ابـوحـنـيفه و مالك و گروهى از محدثان و فقها در مكتب او شاگردى كرده اند,ادامه دادند .
اين مـكـتـب اسـلامـى پـيوسته به دست ائمه اهل بيت تحول مى يافت و رشد مى كرد, در حالى كه به كـتاب خدا و سنت پيامبرش همچون منبع قانونگذارى و استنباط احكام تكيه داشت .
فقيه معاصر, مـرحـوم شـهيد سيدمحمد باقر صدر در تاءكيد و تاءييد اين شيوه فقهاى اماميه چنين مى گويد: (مـنـابـع فتوا, اكنون لازم مى دانيم به طورمختصر و مفيد به منابعى اشاره كنيم كه در استنباط فـتاوى روشن و به صورت اصلى اعتماد ماست و اينها چنان كه در آغاز سخن گفتيم عبارت اند از كـتـاب (قرآن ) كريم و سنت شريف كه از طريق پارسايان مورد اعتماد در نقل روايات به ما رسيده باشد در هر مذهب كه خواهند باشند, اما قياس و استحسان و مانند اينها, وجهى براى اعتماد برآنها نمى بينيم ) (امـا دليل عقلى كه اهل اجتهاد و حديث درباره جواز عمل بر طبق آن , اختلاف دارند ـ هر چند ما عـمل به آن راجايز مى دانيم ـ ولى هيچ حكمى را پيدا نكرده ايم كه اثبات آن بر دليل عقلى به اين مـعنا, توقف داشته باشد, بلكه هرحكمى كه اثبات آن به دليل عقلى است , در عين حال به كتاب و سنت نيز اثبات مى شود.) (ولى اجماع , منبع مستقلى در مقابل كتاب و سنت نيست و اعتماد به آن نمى شود مگر به خاطر اين كه در بعضى حالات سبب اثبات مطلبى مى شود .
بنابر اين , تنها دو منبع مستقل , قرآن و سنت مى باشد و اميدواريم كه خداى متعال ما را از چنگ زنندگان به اين دو قرار دهـد چـرا كه هر كس به آنها تمسك كند: (فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها و اللّه سميع عليم )
((105))به دستگيره محكمى چنگ زده است كه هرگز نخواهد گسست )
((106))قـرآن , نامه جاودانى الهى است كه خداوند سبحان , آن را از تحريف و راه يافتن باطل , كه تورات و انجيل به آن مبتلا بودند, محفوظ داشته است چنان كه خود قرآن مى گويد: (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون )
((107))و نيزفرموده است : (ان علينا جمعه وقرآنه )
((108)).
بايد توجه كرد كه بعضى دروغ گويان و خبر سازان , رواياتى را جعل كرده اند كه درباره نص قرآن نـسـبـت تـحـريف به زياده و نقصان مى دهد .
اما دانشمندان شيعه اماميه اين ادعا را نپذيرفته و به شـدت مـنـكر شده اند, و به كامل بودن قرآن و محفوظ بودن آن از تحريف قايل گشته اند و به اين دلـيـل , ايـن حـقـيـقـت بزرگ را ـ به منظور دفاع از قرآن وسلامت و حفظ متن آن ـ در كتابها و مـنـاظـراتشان آورده اند .
ما از اين جمله چيزى را ذكر مى كنيم كه شيخ طوسى آبزرگترين عالم شيعى قرن چهارم هجرى ـ گفته است : (امـا سـخـن از زيـاده و نـقصان در قرآن هيچ شايسته آن نيست زيرا تحريف به زيادى در قرآن به اجماع باطل است و در مورد نقصان هم از ظاهر مذهب مسلمانان , خلاف آن , برمى آيد يعنى چيزى از قـرآن كم نشده و هم در مذهب ما شايسته تر و به صحت نزديكتر است , و همين مطلبى است كه سيد مرتضى آن را تاءييد كرده و از روايات نيز ظاهرمى شود.)
((109))مـفـسـر بزرگوار, شيخ طبرسى مى گويد: (مشهور ميان دانشمندان و محققان شيعه بلكه آنچه همگى بر آن اتفاق دارند, عدم تحريف قرآن است )
((110))شيخ صدوق كه از علماى دو قرن سوم و چهارم هجرى است , مى گويد: (اعتقاد ما اين است قرآنى كه خدا برپيامبر(ص ) نازل كرده , همين است كه ميان دو جلد قرار دارد و از اين بيشتر نيست و هر كس به ما نسبت دهد كه ماقايل به بيشتر از اين هستيم , دروغ مى گويد).
((111))آية اللّه سيد ابوالقاسم خوئى كه از بزرگترين فقهاى امامى معاصر و از محققان آنهاست , مى گويد: (لكن ما ـ ان شاءاللّه ) .
بعد از اين , بيان خواهيم كرد كه آنچه عثمان از قرآن جمع آورى كرده , همان قـرآن مشهور ميان مسلمانان است كه دست به دست از پيامبر به مسلمانان رسيده است .
بنابر اين , تحريف به زياده و نقيصه در مصاحفى واقع است كه بعد از زمان عثمان از رده خارج شده
((112))و اما قرآن موجود, هيچ زياده و نقصانى در آن بوجود نيامده است )
((113))شـايـان ذكـر اسـت كـه دانشمندان محقق , اتفاق دارند بر اين كه روايات حاكى از تحريف , كه در كتابهاى سنى وشيعى آمده است , ضعيف السند و از اعتبار ساقط و غير قابل اعتماد مى باشد اما بايد تـوجه كرد كه در برخى ازروايات منقول از پيشوايان اهل بيت كه , از تحريف قرآن سخن مى گويد, مـقـصـود از تـحـريـف قـرآن , تحريف معانى آن از ناحيه بعضى مفسران , هوا پرستان , گمراهان و مـنـحـرفـان مى باشد و گفتار خداوند اين موضوع را تصديق مى كند:(فاءما الذين فى قلوبهم زيغ فـيـتـبـعـون مـا تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تاءويله وما يعلم تاءويله الا اللّه والراسخون فى العلم , يقولون آمنا به , كل من عند ربنا وما يذكر الا اولوا الالباب ).
((114))توضيح و تصحيح پـيـش از آن كه سخن گفتن از قرآن را رها كنيم , لازم مى دانيم موضوعى را روشن سازيم كه به دليل فهم نادرست آن , در بعضى اذهان ايجاد شبهه كرده و آن , اصطلاح (مصحف فاطمه ) است .
بر اين اساس , ياوه سرايان به القاى شبهه پرداختند و به منظور بر هم زدن وحدت مسلمانان , شبهه اى اعتقادى به وجود آوردند, يعنى گفتند: پيروان اهل بيت , به قرآن ديگرى غير از قرآن متداول ميان مسلمانان عقيده دارند.
ايـن اصـرار مـخالفان بر ايجاد شبهه و اشكال در فهم لفظ و اصطلاح , چنان است كه قرآن از حال كـسـانـى پرده برداشته است كه به آنچه نزد اعراض كنندگان از فهم درست انديشه سالم , شبهه بـرانـگـيـز اسـت , تمسك جسته اندچنان كه فرموده است : (هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات مـحـكـمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات , فاماالذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاءويله ...)
((115))اكـنـون بـراى اين كه بد انديشى دشمنان و تعمد آنها را در القاى شبهه و شالوده ريزى آن روشن سازيم , بايد به معناى لغوى كلمه (مصحف ) توجه كنيم تا دريابيم كه آيا كلمه يكى از نامهاى شرعى قـرآن اسـت يـا نه و سپس به روايت امام صادق (ع ) درباره مصحف فاطمه (س ) بپردازيم و خلاصه بفهميم كه حقيقت اين مصحف چيست .
راغـب اصـفـهـانـى مـى گويد: (هر صفحه گسترده را (صحيفه ) گويند, مثل صفحه صورت و صحفه اى كه روى آن نوشته مى شود و جمع صحيفه , صحايف و صحف است .
مصحف , مجموعه اى از صفحه هاى نوشته شده است وجمع آن , مصاحف مى باشد).
((116))رازى مى گويد: (صحيفه به معناى كتاب و جمع آن صحف و صحايف است .
و مصحف , به ضم ميم و كـسـر آن خـوانـده شـده و اصـل آن , ضـمه است زيرا از (فعل مجهول ) : اءصحف مى باشد يعنى صفحاتى در آن جمع شده است )
((117))اين لفظ را عرب شناخته و به معناى مجموع صفحاتى كه چيزى در آن نوشته مى شود به كار برده است , يعنى كلمه مصحف , اسم است براى كتابى كه از مجموعه صفحاتى چند تشكيل شده و نامى براى قرآن نيست .
مـسـلـمانان لفظ مصحف را وقتى بر كتاب خدا اطلاق كردند كه مجموعه اى از صفحات قرآن به صورت يك كتاب در يك مجلد جمع شد .
بنابراين , واژه مصحف يك نام شرعى از نامهاى كتاب خدا نـيـسـت زيـرا نـامهاى شرعى ويژه اى وجود دارد كه خداوند كتاب خود را به آنها ناميده , از قبيل : (قـرآن , فـرقان , ذكر, كتاب , و كلام اللّه ) همان گونه كه براى قرآن ويژگيهاى متعددى مانند نور مبين , سراج و هدى وجود دارد.
قـرآن را خـداى سبحان به نام (مصحف ) نامگذارى نفرموده بلكه مسلمانان پس از آن كه آن را در نـامـه هـاى مـتـعـددى جمع آورى كردند, اين نام را روى آن گذاشتند .
به اين دليل دانشمندان اسـلامـى , وقتى كه از كتاب خداسخن مى گويند, اسم (مصحف ) را به كار نمى برند بلكه نامهاى : قـرآن يـا كـتـاب يـا ذكـرحـكـيم يا فرقان و يا كلام اللّه را به كار مى گيرند .
مقصود از روايت امام صـادق (ع ) دربـاره مـصـحف فاطمه (س ) سخن مى گويد, علمى است نوشته شده در نامه اى كه امـامـان (ع ) آن را از پـيـامـبـر(ص ) بـه ارث بـرده انـد و مـتـن آن چـنـيـن است : (و عندنا و اللّه مصحف فاطمة (س ), اما و اللّه ما هو فى القرآن )
((118))روايـت ديگرى كه سخن از مصحف فاطمه (س ) به ميان آمده چنين است : (...وعندنا واللّه مصحف فاطمة (س ) مافيه آية من كتاب اللّه و انه لاملاء رسول اللّه و خطه على (ع ) بيده ...)
((119))نظرات شما عزیزان: